ماه من غصه چرا!آسمان را بنگر، که هنوز ، بعد صدها شب و روز مثل آن روز نخست گرم و آبی و پر از مهر، به ما میخندد !یا زمینی را که دلش از سردی شبهای خزان نه شکست و نه گرفت !بلکه از عاطفه لبریز شد و نفسی از سر امید کشید و در آغاز بهار ، دشتی از یاس سپید زیر پاهامان ریخت،تا بگوید که هنوز ، پر امنیت احساس خداست !دل به غم دادن و از یاس سخن گفتنها کار آنهایی نیست، که خدا را دارند.ماه من !غم و اندوه، اگر هم روزی، مثل باران بارید یا دل شیشهای ات، از لب پنجره عشق، زمین خورد و شکست،با نگاهت به خدا، چتر شادی وا کن و بگو با دل خود، که خدا هست، خدا هست هنوز!ماه من غصه اگر هست بگو تا باشد!ولی از یاد مبر :پشت هر کوه بلند، سبزهزاری ست پر از یاد خدا
و در آن باز کسی میخواند که خدا هست ، خدا هست هنوز ....
من ازین دنیا چی میخوام...
دوتا صندلی چوبی، که منو تورو بشونه واسه ی گفتن خوبی
من ازین دنیا چی میخوام...
یه وجب زمین خالی، همونقدر که یک اتاقک بشه خونه ی خیالی
من ازین دنیا چی میخوام...
یه جعبه مداد رنگی، میکشم رو تنه دنیا رنگ خوبی و قشنگی